اگر دروغ رنگ داشت...

متن مرتبط با «من زندگی خودم را میکنم» در سایت اگر دروغ رنگ داشت... نوشته شده است

دریافت بک لینک رایگان

  • در سئو سایت گفته می شود بهترین چیزها در زندگی رایگان هستند.   اما در بازاریابی آنلاین، هر هفته با هزینه های جدیدی مواجه می شوید!   هزینه اشتراک ابزار های مختلف، هزینه تبلیغات PPC و بیشتر , ...ادامه مطلب

  • وقتی جوانی مادرش را خاله صدا میکند !

  • جوانی وارد سوپر مارکت شد ومشغول خرید بود که متوجه کسی شد که سایه به سایه تعقیبش میکنه رو برگرداند زن مسنی را دید که زل زده وی را نگاه می کرد جوان پرسید: مادر چیزی شده که مرا اینطور دنبال میکنی خانم با اشک گفت:  تو شبیه پسر مرحومم هستی وقتی مرا مادر صدا زدی خاطرات پسرم را تجدید کردی  جوان گفت:  خانم این روزگاراست وسنت حیات، یکی میره یکی میاد شما هم خودتو نار, ...ادامه مطلب

  • ملانصرالدین و دیگ همسایه :)

  •  ملانصرالدین از همسایه‌اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: «دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.» چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. ه, ...ادامه مطلب

  • بهلول و مرد ثروتمند !

  • شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد. به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟ بهلول گفت: البته که هست. مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است؟ بگو!!! بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هردو پر است., ...ادامه مطلب

  • راننده تاکسی !

  • چهار تا رفیق میخوستن سوار تاکسی بشن ولی پولی نداشتن که بدن! با خنده ﻗﺮﺍﺭ میذارن وقتی به مقصدشون رسیدن چهارتایی پیاده بشن و فرار کنن! وقتی به مقصد میرسن چهارتایی شون در های ماشین رو باز میکنن و شروع میکنن به فرار! ﻣﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﺮﺳﻦ ﺑﻪ ک ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭ اینقدر تاریک که ﻫسی کس دیگه ای رو نمی دید فقط صدای نفس نفس زدنشون شنیده می شد! یکی از اون چهار تا زد رو شونه ﺑﻐﻠﺶ ﻔﺖ ﻓ, ...ادامه مطلب

  • صبر و انتظار برایمان بی معنی شد وقتی ...

  • از همان زمان که "نامه" های بلند بالا شد "پیامک" "پیامک" شد "استیکر" از همان زمان که "چای کیسه ای" را  به "چایی لاهیجان" دیر دم خودمان ترجیح دادیم! از وقتی "فست فود"  جای ساعتها  "قل قل قرمه سبزی" روی  "اجاق گاز "مان را گرفت! از همان موقع که "همه فصل" همه "میوه" ای در اختیارمان بود و یک فصل "انتظار" نکشیدیم تا میوه ی "نوبرانه" مان برسد! همه چیز باید دم دستمان, ...ادامه مطلب

  • شطرنج چگونه اختراع شد ؟!

  • فردوسی در شاهنامه ریشه ی اختراع شطرنج را سوگواری شهبانویی بیان می‌کند که یکی از پسرانش در جنگ با پسر دیگرش کشته شده است و مهره های شطرنج در دو سو تعبیری از لشکرهای این دو فرزند است.بر اساس منابع ادبی و نیز آثار باستانی یافته شده ریشه ی شطرنج به سرزمین هند بازمی‌گردد. از سال 600 پس از میلاد رد پای شطرنج در ایران دیده می‌شود. فردوسی در شاهنامه ریشه ی اختراع شطرنج را سوگواری شهبانویی بیان می‌کند که یکی از پسرانش در جنگ با پسر دیگرش کشته شده است و مهره های شطرنج در دو سو تعبیری از لشکرهای این دو فرزند است. فردوسی همچنین نحوه ی معرفی بازی شطرنج به ایران را به این گونه شرح می‌دهد که فرمانروای هند این بازی را، به عنوان یک چالش و مبارزه طلبی، همراه با نماینده ی خود به دربار ایران می‌فرستد و میزان مالیات خود به ایران را مشروط بر کشف راز و نحوه ی این بازی در دربار ایران می کند.   عکس بالا یکی از کهن ترین و در عین حال کامل ترین مجموعه های شطرنج به جای مانده از دوران کهن است. مهره های به جا مانده از این مجموعه شامل هفده مهره ی فیروزه ای و پانزده مهره ی بنفش رنگ است. مهره ی شاه به صورت تخت شاهی بزرگی در میانه ی میدان نشان داد.  , ...ادامه مطلب

  • فیلتر شدن تلگرام !

  • سلام ،تلگرام شما هم فیلتر شده ؟!!  کاری میکنن همونایی هم که تو خونه نشستن و با تلگرام سرگرم هستن دست به شورش بزنن, ...ادامه مطلب

  • هر کس انچه که دارد به دیگران میدهد !

  • در درون خود چه دارید؟ سالها پیش کشور آلمان به دو بخش تقسیم شده بود، آلمان شرقی و آلمان غربی و دیواری شهر برلین را به دو قسمت برلین شرقی و برلین غربی تقسیم کرده بود. یک روز، افرادی از برلین شرقی کامیونی پر از زباله و خوراکی‌های گندیده متعفن را به سمت غربی دیوار یعنی برلین غربی ریختند. مردم برلین غربی به سادگی می توانستند تلافی و انتقام جویی کنند، ولی این کار را انجام ندادند! ولی به جای آن کامیونی پر از کنسروهای خوراکی،بسته های نان و شیر و دیگر مایحتاج خوراکی تازه را در سمت شرقی دیوار یعنی برلین شرقی با نظم  آنجا گذاشتند.  ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • ماجرای نماز بدون وضوی امام جماعت !

  • حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم #پیش_نماز مسجد حاج آقایی بود بنام #شیخ_هادی که امور مسجد را انجام میداد و معتمد محل بود ؛ یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم..  منتظر خالی شدن #دستشویی بودم که در این حین، در یکی از,ماجرای,نماز,بدون,وضوی,امام,جماعت ...ادامه مطلب

  • عاصم جورابی :)

  • هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایین‌تر ازخانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته‌ بود نمی‌دانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من عاصم است اما کارمندان به اومی‌گویند عاصم جورابی! سر ساعت به رستوران رفتم. رئیس تا مرا دید گفت: چون جوان خوب و نجیب وسربه‌راهی هستی می‌,عاصم,جورابی ...ادامه مطلب

  • مدل ذهنی بیل گیتس برای دستیابی به موفقیت !

  •  اصل1  در زندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید  اصل2 دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار میرود که قبل از آنکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید اصل3  پس از فارغ التحصیل شدن از درس برای استخدام، کسی به شما رقم فوق العاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آنکه بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید اصل4 اگر فکر می کنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چ,ذهنی,گیتس,برای,دستیابی,موفقیت ...ادامه مطلب

  • خاطرات کودکی نبرد !

  • یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ المان من کودکی 8 ساله بودم لباس هایم هم انقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود منو خواهرو برادر و مادرم زندگی میکردیم من برادر بزرگتر بودم مادرم از سرطان سینه رنج میبرد تا اینکه انروز صبح نفس کشیدنش کم شد اشک در چشمانش جمع شد نمیدانست با ,خاطرات,کودکی,نبرد ...ادامه مطلب

  • دایره ای به مساحت زندگی !

  • مرد ملاک وارد روستا شد. آوازه اش را از ماهها پیش شنیده بودند. زمینها را میخرید. خانه ها را ویران میکرد و ساختمانهایی مدرن بر آنها بنا میکرد. پیشنهادهایش آنقدر جذاب بود که همه را وسوسه میکرد. روستاها یکی پس از دیگری به دست او ویران شده بود. نوعی حرص عجیب داشت. حرص برای زمین خواری همه میدانستند که پیش, ...ادامه مطلب

  • دکتر حسابی بزرگ مرد علم و دانش ایران زمین !

  • پروفسور حسابی: ۲۲ سال درس دادم؛ ۱- هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم. (چون کلاس باید اینقدر جذاب باشد که بدون حضور و غیاب شاگردت به کلاس بیاید) ۲- هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم! (چون کلاس، خانه دوم دانش آموز هست) ۳-هر دانش آموزی دیر آمد،  سر کلاس راهش دادم! (چون میدانستم اگر ۱۰ دقی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها