چهار تا رفیق میخوستن سوار تاکسی بشن ولی پولی نداشتن که بدن! با خنده ﻗﺮﺍﺭ میذارن وقتی به مقصدشون رسیدن چهارتایی پیاده بشن و فرار کنن!
وقتی به مقصد میرسن چهارتایی شون در های ماشین رو باز میکنن و شروع میکنن به فرار! ﻣﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﺮﺳﻦ ﺑﻪ ک ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭ اینقدر تاریک که ﻫسی کس دیگه ای رو نمی دید فقط صدای نفس نفس زدنشون شنیده می شد!
یکی از اون چهار تا زد رو شونه ﺑﻐﻠﺶ ﻔﺖ ﻓﺮﺷرو بکن الآن ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻪ ﺣﺎﻟ داره !
طرف برگشت گفت: بابا راننده منم، فقط بگین چی شده
برچسب : نویسنده : 5mardsafarbashd بازدید : 23